جدول جو
جدول جو

معنی تب بردن - جستجوی لغت در جدول جو

تب بردن
(عُ مو مَ)
عبارت از دور کردن تب بود. (آنندراج). رجوع به تب بر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب کردن
تصویر آب کردن
جسم جامد را در آب حل کردن، جسمی را به وسیلۀ حرارت ذوب کردن، گداختن، فروختن کالای بنجل و نامرغوب با حیله و تزویر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در بردن
تصویر در بردن
چیزی یا کسی را ربودن و با خود بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تب آوردن
تصویر تب آوردن
مبتلا شدن به تب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دل بردن
تصویر دل بردن
کنایه از دل ربودن، دلربایی کردن، مهر و محبت کسی را به خود جلب کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ره بردن
تصویر ره بردن
راه یافتن و پی بردن به جایی یا چیزی، راه بردن، راه جستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بو بردن
تصویر بو بردن
احساس بو کردن، اندک اطلاعی از یک امر پنهانی پیدا کردن، گمان بردن، پی بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تا کردن
تصویر تا کردن
دولا کردن، خمیده کردن، عمل کردن، رفتار کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبق بردن
تصویر سبق بردن
پیش افتادن در مسابقه، برنده شدن، برای مثال به چشم خویش دیدم در بیابان / که آهسته سبق برد از شتابان (سعدی - ۱۷۶)، گرو بردن
فرهنگ فارسی عمید
(مَءْ تَ)
گرفتار تب شدن:
مریضی که در عشق تب میکند
علاجش دو عناب لب میکند.
رفیقای نائینی (از آنندراج).
رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ)
بریدن تب. قطع شدن تب:
نی کلکش به نیشکر ماند
کز پی تب بریدن بشر است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
برآمدن با کسی یا چیزی. مقاومت توانستن با کسی یا چیزی:
با باز کجا تاب برد بچۀ فرفور؟
ابوشکور
لغت نامه دهخدا
تصویری از حظ بردن
تصویر حظ بردن
لذت یافتن برخورداری بافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تر کردن
تصویر تر کردن
خیسانیدن و سرشتن چیزی به چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تب کردن
تصویر تب کردن
تب گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب کردن
تصویر آب کردن
گداختن وکنایه از فروختن جنس خراب با حیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تا کردن
تصویر تا کردن
عمل کردنرفتار کردن: (با هر کسی یک طور باید تا کرد) یا خوب تا کردن، خوب رفتار کردن با کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تل کردن
تصویر تل کردن
بر روی هم چون خرمنی گرد کردن، کوت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل بردن
تصویر دل بردن
دل بردن از کسی دل ربایی کردن از او دل ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخ کردن
تصویر تخ کردن
از دهان بیرون انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب بردن
تصویر تاب بردن
مقاومت کردن با. بر آمدن با کسی یا چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
کنار جوی که زیرش مجوف باشد و هر دم آب در آنجا رخنه کند و بیرون رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از او بردن
تصویر او بردن
خواهد او برد بیوبر اوبرنده اوبرده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حب کردن
تصویر حب کردن
گویکاندن گویه ساختن دارویی را بصورت حب در آوردن حب ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبق بردن
تصویر سبق بردن
در مسابقه پیروز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره بردن
تصویر ره بردن
راه جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو بردن
تصویر بو بردن
احساس کردن، خبردار گردیدن، فهمیدن، پی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب کردن
تصویر آب کردن
((کَ دَ))
ذوب کردن، به حیله جنس نامرغوب را فروختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بو بردن
تصویر بو بردن
((بُ دَ))
فهمیدن، پی به موضوعی سری بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تا کردن
تصویر تا کردن
((کَ دَ))
رفتار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ره بردن
تصویر ره بردن
((رَ. بُ دَ))
راه پیدا کردن، پی بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبق بردن
تصویر سبق بردن
((~. بُ دَ))
پیشی گرفتن، پیروز شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترا بردن
تصویر ترا بردن
منتقل ساختن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترابردن
تصویر ترابردن
منتقل کردن، حمل کردن، حمل
فرهنگ واژه فارسی سره
نزدیک شدن، به یاری کسی رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی